بهمن 95
سفر نامه
ساعت 9 شب روز سه شنبه 12 بهمن 95 وارد گناباد شدم شوق عجیبی داشتم 50 روزی بود که به گناباد نرفته بودم دلم خیلی تنگ شده بود . سر تا سر خیابان های گناباد پارچه نوشته هایی نصب شده بود که حکایت از ثبت جهانی قنات قصبه گناباد داشت . اتفاق خوشایندی است که انشاءالله باعث رونق شهرمان خواهد شد .
آن شب را در گناباد ماندم و روز چهارشنبه 13 بهمن ساعت حول و حوش 12 ظهر وارد روستا شدم هوا سرد و ابری ، کوچه ها خلوت و آتش پای چنار روشن بود .
شب پنج شنبه بارانی به صورت ریز و نامنظم شروع به باریدن کرد و تقریباً تا ظهر پنج شنبه ادامه داشت .پنج شنبه در یک هوای دلنگیز با خانواده به سد و ولنگ خونی رفتم ، من همیشه جاده سد را بدلیل اینکه از وسط کوهها می گذرد و پیچ و خم دارد خیلی دوست دارم مخصوصاً که هوا بارانی و مه آلود باشد . اب خیلی کم شده بود و چشمه ولنگ خونی هم آب نداشت. از سد که برمی گشتم رطوبت سر تا سر روستا را مست و مسرور ساخته بود ، کرسی خانه مان گرم ، پنچره اتاق رو به کوه و صدای باران ترانه زیبایی بود .از کنار پنجره بارها و بارها به لطافت آسمان نگاه می کردم . از ظهر پنج شنبه باران تندی همراه با تگرگ شروع به باریدن گرفت به طوری که از تمام کوچه ها آب می آمد ، این مدل بارش تا صبح جمعه بارها تکرار شد ولی بدلیل خشکی عمق زمین باعث جاری شدن سیل نشد . باران خوبی بارید و در ظهر جمعه تبدیل به برف شد .سفیدی برف قلب همه را شادمان ساخت و همه روستا را نور و روشنایی بخشید . روز شنبه که به سمت مشهد بر می گشتم ، اندک کودکانی که در روستا بودند برف بازی می کردند و مردان با صفای روستا اطراف مسجد گرم صحبت و گفتگو بودند .
ساعت 9 شب روز سه شنبه 12 بهمن 95 وارد گناباد شدم شوق عجیبی داشتم 50 روزی بود که به گناباد نرفته بودم دلم خیلی تنگ شده بود . سر تا سر خیابان های گناباد پارچه نوشته هایی نصب شده بود که حکایت از ثبت جهانی قنات قصبه گناباد داشت . اتفاق خوشایندی است که انشاءالله باعث رونق شهرمان خواهد شد .
آن شب را در گناباد ماندم و روز چهارشنبه 13 بهمن ساعت حول و حوش 12 ظهر وارد روستا شدم هوا سرد و ابری ، کوچه ها خلوت و آتش پای چنار روشن بود .
شب پنج شنبه بارانی به صورت ریز و نامنظم شروع به باریدن کرد و تقریباً تا ظهر پنج شنبه ادامه داشت .پنج شنبه در یک هوای دلنگیز با خانواده به سد و ولنگ خونی رفتم ، من همیشه جاده سد را بدلیل اینکه از وسط کوهها می گذرد و پیچ و خم دارد خیلی دوست دارم مخصوصاً که هوا بارانی و مه آلود باشد . اب خیلی کم شده بود و چشمه ولنگ خونی هم آب نداشت. از سد که برمی گشتم رطوبت سر تا سر روستا را مست و مسرور ساخته بود ، کرسی خانه مان گرم ، پنچره اتاق رو به کوه و صدای باران ترانه زیبایی بود .از کنار پنجره بارها و بارها به لطافت آسمان نگاه می کردم . از ظهر پنج شنبه باران تندی همراه با تگرگ شروع به باریدن گرفت به طوری که از تمام کوچه ها آب می آمد ، این مدل بارش تا صبح جمعه بارها تکرار شد ولی بدلیل خشکی عمق زمین باعث جاری شدن سیل نشد . باران خوبی بارید و در ظهر جمعه تبدیل به برف شد .سفیدی برف قلب همه را شادمان ساخت و همه روستا را نور و روشنایی بخشید . روز شنبه که به سمت مشهد بر می گشتم ، اندک کودکانی که در روستا بودند برف بازی می کردند و مردان با صفای روستا اطراف مسجد گرم صحبت و گفتگو بودند .
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ساعت 2:36 PM توسط معصومیان مهدی
|
این وبلاگ به منظور معرفی برنامه ها و فعالیت های جلسه قران محبان اهل بیت گروه فرهنگی هنری امام رضا ( ع ) طراحی گردیده که در این مجله مطالب مفید دیگری برای استفاده عموم گنجانده شده است .چشمه سرخ مکانی از روستای روچی است که سالهای پر باران آبی گوارا و سایه ای دلپذیر دارد . این مکان به واسطه قرار گرفتن در ناحیه کم چشمه از محبوبیت خاصی برخوردار است .همراهی شما عزیزان با این وبلاگ برای ما غرور آفرین است . در صورت تمایل می توانید در این جلسه عضو شوید . خواهشمند است این وبلاگ را به علاقه مندی های خود اضافه کنید (Favorites) .