خسته ام ، شب که به خانه می روم پسرکوچکم به استقبالم می آید و با دستهای کوچکش به من دست می دهد . می خواهد که با او بازی کنم با آن که خسته هستم او را در آغوش می گیرم و وبهش قول میدهم که با او بازی کنم بچه ها پاک و معصوم هستند و نمی توانم در خواست انها را رد کنم.اخه آنها هم حق دارند نه می توانند در کوچه بازی کنند که مبادا کسی به انها اسیبی بزند و نه می توانند در خانه بازی کنند که مبادا سر وصدایی ایجاد شود و همسایه ها اعتراضی بکننند ( که چقدر من از این اعتراض همسایه ها اعصابم بهم می ریزد ) . خانه پر از اسباب بازی شده است ولی اسباب بازی ها هیچ کدام احساسی ندارند فقط تو خانه فضا را پر می کنند .
خانه ها گران است ، روزنامه ها و مجلات و فضاهای مجازی هم دلهره اور شده است ؛ الودگی هوا بیداد میکند و گوچه فرنگی و سیب و خیار هم مواد نگهدارنده سرطان زا دارند ، نه راحت می توان نفس کشید و نه راحت می توان سیب و گوچه خرید . ترافیک سنگین است ، از اینکه بیخودی ماشین عقبی بوق می زند و مدام چراغ میدهد کلافه شدم خدایا چه کنم ؟؟!

بیایید برای آرامش خود فرصتی را برای بچه های عزیزمان بگذاریم و هنگامی که در منزل بسر می بریم به آرامش همدیگر توجه کنیم و گوشی همراهمان را کنار بگذاریم . این خود ما هستیم که باید تصمیم بگیریم و برای نجات خود اقدام کنیم